سرباز حوزه خواهران بودم

سلام ، من سعید هستم.

این خاطره مربوط به سال ۱۳۹۵ می باشد.

از اینجا بگم که من سرباز حوزه خواهران بودم و این حوزه هم خیلی کار داشت.یعنی نمیزاشتن دو دقیقه بشینم .یه ماشینم بهم داده بودن که باهاش کارای خواهران رو انجام میدادم. اینقدر که کار انجام میدادم که فرمانده کل بهم دوروز تشویقی و شدم سرباز نمونه تا اینکه زد فرمانده عوض شد و فرمانده جدید اومد.یه روز به همه مسئولا گفته بودن به سربازاتون بگین ماشینارو آماده کنن تا نت انجام بدیم (نت همون بازدید از ماشیناس) به منم کسی نگفته بودٰٰد.رفتم نماز خونه نمازو که خوندم گفتن بیا نت.منو میگی دستپاچه شدم که ماشینمم نشستم و واویلا.رفتم نت یهو فرمانده جدید اومد گفت ماشینت چرا خاکیه گفتم کارام زیاد بود نتونستم برسمٰ.گفت دوروز اضاف به این سرباز بزنین تا یادش باشه.خدایی کار من از همه سربازا زیاد بود.این فرمانده جدیده هم خبر نداشت و نیومده دوروز اضاف زد.منم دپرس شدم عجیب 🙂

guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
1
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x